%0 Journal Article %T تحلیل شخصیت شاهان شاهنامه از منظر نظریه های روانشناسی گوناگون (یونگ، آدلر، مزلو) %J Journal of the stylistic of Persian poem and prose (JSPPP) %I بهار ادب %Z 3060-5660 %A Hadith Bahmani %A Farshad Mirzaeimotlagh %A Masoud Sepahvandi %D 2025 %\ 2024/09/05 %N 109 %V 18 %P 37-54 %K Shahnameh %K king %K Personality %K Psychology %K Jung %K Maslow %K Adler %X زمینه و هدف: انسان کامل و ارائۀ تصویری گویا و روشن از او از موضوعات بحث‌برانگیز در علوم انسانی از جمله ادبیات و روانشناسی است. نظریه های روانشناسانه مانند کهن‌الگوهای سایه و نقاب یونگ، سبک زندگی آدلر و اهرم نیازهای مزلو برخی از نظریه هایی هستند که بسادگی در برخی آثار ادب فارسی از جمله شاهنامه فردوسی، که ماهیتی انسان‌محور دارد، قابلیت مطالعه و بررسی دارند. بررسی شخصیتهای این اثر نشان میدهد انسان ایرانی در ادوار گذشته تا چه حد به رشد و کمال انسانی دست یافته و چه اندازه منطبق بر الگوهای شخصیت حوزۀ روانشناسی است. در این راستا مقالۀ پیش رو بر ‌آن است با بررسی و مطالعۀ روانشناسانۀ شخصیت شاهان شاهنامه از منظر نظریه های یونگ، آدلر، و مزلو تا حدودی دلایل برخی افکار، گفتار و اعمال شاهان را برای مخاطب روشن سازد و به خواننده کمک کند به درک بهتری از کلیت داستانها برسد. روش مطالعه: این تحقیق بر اساس روش توصیفی- تحلیلی صورت گرفته است و داده های آن بر پایۀ مطالعات کتابخانه ای فراهم شده است. یافته ها: فردوسی مانند رمان‌نویس خبره امروزی، در طی سامان بخشیدن به جوانب کلی داستانها و صحنه پردازیهای بینظیر بزم و غم و شادی، ضمن توجه در گفتار خود، پرسوناژهای داستانش را بر آن میدارد بنحوی بسیار عالمانه تأثیر نفسانیات بشری را در اتخاذ تصمیمات نشان بدهند. فردوسی با چنین کارهای روانشناسانه، باطن قهرمانان شاهنامه را به ما نشان میدهد. او در انجام چنین امری بسیار دقیق است و آنقدر اصرار میورزد که میتوان گفت هیچ سخنی بر زبان شخصیتهای اثرش نمیرود که او زمینۀ روانی- نفسانی بر زبان آوردن آن را به ما نشان نداده باشد. نتیجه گیری: از دید فردوسی، جمشید و ضحاک دارای کهن‌الگوی سایه و نقاب، و فریدون و کیخسرو دارای کهن‌الگوی پیر فرزانه و خردمند هستند. همچنین کیکاووس بیش از هر شاه دیگری اسیر کهن‌الگوی سایه است که عاقبت جان بر سر هوسها و طمعکاریهایش میبازد. از منظر نظریۀ سبک زندگی آدلر نیز جمشید نمونه ای از شاهان فعال و سازنده و ضحاک نمونه ای از شاهان غیر فعال و مخرّب است. همچنین شخصیت فریدون در تقابل با شخصیت ضحاک یکی از کاملترین الگوهای شخصیتی بر اساس نظریۀ مزلو است. در این اثر، فریدون بعنوان شخصیتی تعالی‌یافته و ضحاک بعنوان شخصیتی روان‌رنجور یا ناسالم، دو نقطۀ قاعده و رأس هرم مزلو را بشکل عینی نشان میدهند. %U https://bahareadab.com/article_id/1806