%0 Journal Article %T تحلیل مؤلفۀ کانونی شدگی با تأکید بر وجوه روانشناسی در داستان چراغها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد %J ماهنامه علمی سبک شناسی و تحلیلی متون نظم و نثر فارسی %I بهار ادب %Z 3060-5660 %A فاطمه صدری %A جواد طاهری %A لیدا نامدار %D 2022 %\ 1400/03/14 %N 75 %V 15 %P 199-211 %K کانونی‌شدگی %K روایت‌شناسی %K ریمون کنان %K روانشناسی %K چراغها را من خاموش میکنم %X زمینه و هدف: کانونی‌شدگی دیدگاهی چالش برانگیز و نوظهور در حوزۀ مباحث راوی و زاویۀ دید در نظریۀ روایت شناسی است که به بحث دربارۀ وجوه ادراکی، بازتاب عاطفی و ایدئولوژکی کانونی‌گران روایت میپردازد و در زیرمقولۀ چه کسی جهان داستان را میبیند، بررسی میشود. در این مقاله سعی شده است با دیدگاه کانونی‌شدگی و در وجوه روانشناسی، داستان چراغها را من خاموش میکنم خانم زویا پیرزاد بررسی شود. دلیل انتخاب این رویکرد این است که نویسنده در این داستان بصورت آشکار و مشخص از مقولۀ «چه کسی میبیند» در بستر کانونی‌شدگی بهره برده است. راوی اول شخص داستان، کلاریس با قرار دادن کانون دید و تمرکز و ادراک خویش بر ذهنیات و درونیات هویتی خویش و اطرافیانش در نهایت در پایان داستان باعث تغییر و تحول جهانبینی خویش به اَبرروایتهای هویت، جنسیت، عشق، مسئلۀ عاطفی و شناختی در حوزۀ روان شناسی و چالشهای اجتماعی ... میشود. روش مطالعه: این مقاله با روش تحلیل محتوا داده های موردنظر از منظر کانونی‌شدگی و از دیدگاه نظری مباحث پساژنتی و آنچه ریمون کینان مورد نظر قرار داده است از داستان چراغها را من خاموش میکنم را دربر میگیرد و سپس محتوای این داده ها را تحلیل میکند. یافته ها: داستان چراغها را من خاموش میکنم بازتاب دیدگاه ‎های کانونی یک زن در ادبیات داستانی معاصر دهۀ هشتاد شمسی است. کلاریس بعنوان کانونی‌گر داستان، گذشته و حالش را کانونی کرده و به جستجوی هویت خویش میپردازد که بخشی از آن میراث قومیش در ناخودآگاه جمعی است. آنچه هویت زنانۀ او را تحت تأثیر قرار داده و او با کانونی کردن آن قصد دارد مخاطب را با آن همسو کند، نیاز به توجه دیگران و گریز از انتقاد است. نتیجه گیری: در کانونی‌شدگی و مباحث نوظهور آن، مخاطب با دیدگاه و جهانبینی بازتابگران یا کانونی‌گران داستان به جهان درونی و بیرونیشان آشنا میشود و نادیدنیها را میبیند. با تحلیل کانونی‌شدگی این نتیجه حاصل میشود که کلاریس با کانونی کردن افکار درونی، وجوه روانشناسی با ابعاد شناختی، عاطفی و ایدئولوژیکی، میتواند هویت ازدست رفته و عدم استقلال فکریش را بازتاب دهد و سپس با کانونی کردن موضوع عشق از دیدگاه چند کانونی‌گر، به آینه ای از عملکرد زندگی خویش دست پیدا کند و در این انعکاس به تغییر مواضع خویش نسبت به نقشهای هویت زنانه، همسری، مادری، خانواده و یک فعال اجتماعی دست پیدا کند. همچنین افکار بدبینانۀ خویش را که حاصل میراث ناخودآگاه قومی است بازتاب دهد و بچالش بکشد و با کانونی تازه نسبت به زندگی و اجتماع، و خانواده تغییرات جدیدی را شکل دهد. %U https://bahareadab.com/article_id/1297